. بریده ام از این و آن، بلب رسیده جان من کشیده اند همرهان کارد به استخوان من یکی زند به قصد جان، یکی ز طینت نهان که شرح این و وصف آن فزونتر از بیان من نمک زدند دوستان،بروی زخم و همزمان به یادگار دشنه ای برای امتحان من ندیده ام نظیرشان سرشت بد ضمیرشان به سینه خورده تیرشان به عرش الامان من ولی زمانه بگذرد ،شب شهانه بگذرد زموی شانه بگذرد، به این خط و نشان من بهارشان خزان شود،بدست باغبان شود سیاهشان جهان شود ز اه خاندان من اگر روند در زمین وگر یسار و گر یمین به پشتشان نهند زین،همین که شد زمان من عسل رود ز کامشان،هما پرد ز بامشان تمت والسلامشان،ز افرین جهان من امیر غیاثی
 2 سال پیش

پاسخ به

×